اول ذی الحجه 7 سال پیش، محدثه خانم ما، زندگی ما رو منور کرد و قدم رو چشم ما گذاشت حالا 7 سالش تمام شده و وارد دوران عبودیت شده! دورانی که خیلی مهمه! مخصوصا که دختر بچه ها به زودی به سن تکلیف هم میرسن و باید کم کم برای اون دوران هم آماده بشن. دلم می خواست براش جشن ادب بگیرم با چند تا از دوستاش اما نشد! دیر می شد! باید شروع می کردیم باباش یه کیک تولد براش خریدن و بهش هم هیچی نگفتیم. بردیمش پارک و سینما و شامی که خیلی دوست داشت رو براش تهیه کردیم و اومدیم خونه! بعد تازه کیک رو دید و فهمید تولدشه! یه کیک ساده با 5 تا توت فرنگی و یه شمع 7 فارسی! عشق می کنم با این تقیدات ایرانی- اسلامی حاجی! کیکشو گفت می خواد خودش ببره! و تقسیم کنه! هرچند نتونست و از من خواست کمکش کنم اما گذاشتیم خودش به این نتیجه برسه که با اینکه بزرگ شده هنوز بعضی کارها هست که نمی تونه به تنهایی انجام بده. کیکشو که خورد، براش توضیح دادم که پیامبر گفتن:بچه هاتون که دنیا میان، تا 7 سال بهشون احترام بذارید و خواسته هاشونو تا اونجا که براشون ضرر نداره و میتونید، براورده کنید و بهشون حسسسسسابی محبت کنید. اما 7 سال بعد برای بندگی خدا آمادشون کنید و ادب یادشون بدید(نقل به مضمون با کلمات بچه فهم) گفت: چطور من برای بندگی خدا آماده میشم؟ - کم کم متوجه میشی! فقط بدون که همه زندگی مثل بالا رفتن از کوه می مونه! تا حالا از کوه بالا رفتی؟ - آرهههههههههههههههههههههه خیلی سخته! - بعدش که اون بالا رسیدی چی؟ - خیلی خوبه! از اینکه تونستم راه به این سختی رو بیام، خیلی خوشحالم! به پایین که نگاه می کنم میبینم اینهمه راه اومدم، خستگی از تنم میره! (خدا رو شکر که این حس رو تجربه کرده بود! وگرنه نمی دونستم چطور براش بگم! خدا رو بابت این احساسش، کلی شکر کردم) - یادگرفتن خوبیها هم همینطوره! عین بالا رفتن از کوه! سخته! اصلا اگر آدم سختی نکشه، به هیچ چیز خوبی نمیرسه! پس اگر توی این راه سختی دیدی، بدون داری از کوه بالا میری و تحمل کردن این سختیها، باعث افتخارت می شه. یه شوقی، یه حس عجیبی، توی چشماش موج می زد! توت فرنگی کیکشو توی دهنش گذاشت و به روبرو خیره شد گفت یعنی الان فاطمه توی 7 سال اول عمرشه و من توی 7 سال دوم عمرم؟ - بله! پس یعنی باید به فاطمه حسابی احترام بذاریم و محبت کنیم و خواسته هاشو تا اونجا که براش ضرر نداره، انجام بدیم! چقدر مسئولیت پذیره نسبت به خواهرش! خدایا شکرت! سریع برای تربیت اونم برنامه ریزی کرده بود از اون روز به بعد، رفتار ما با محدثه و رفتار خود محدثه، عوض شده! محدثه موظفه: 1. روزانه جورابهاشو خودش بشوره! 2. قاشق چنگالها ی شسته رو جا بده(این مسئولیت رو از قبل داشت) 3. توی آب کشیدن ظرفها کمکم کنه! شبها بعد از مسواک زدن، وقت ظرف شستن ه من و محدثه خانمه یه 4 پایه زیر پاش می ذاره و میاد کمکم میکنه! خدا حفظش کنه ----------------------------------------------------------- پ ن1: خدایا من هیچی بلد نیستم! هیچی هیچی! انقدر هم بدم که می ترسم گناهام و بدیهام، به بچه هام آسیب برسونه! خدایا! خودت بچه هام رو از شر شیاطین حفظ کن و هرچیزی که باید بهشون یاد بدم تا عصای دست امام شون بشن، تو دهنم بذار و یادم بده و عمل من رو به اون سمت هدایت کن پ ن2: (فاطمه نمی ذاره! داره اذیت می کنه! بعدا می نویسم)
Design By : Pichak |